دختره اسب سوار
پری شب دخملیم با بابا محمدش رفته بود بیرون بابا میگفت سره خیابون مراسمه تعزیه خونی بوده و یه سری اسب سوار بودن دخملیه منم اصرار و گریه که بره پیشه اسب یکی از اسب سوارا هم آشنا بوده و گرفته خانوم کوچولوم رو سواره اسب کرده و چرخونده خانومی رو ببینید چه دخملیه خجالتیی دارم من خخخخخخخخخخخ حالا از اون روز تا الان سواره هرچی گیر بیاره میشه و حالت اسب سواری خودشو تکون میده مثلا امروز سواره قطیه دستمال مرطوبش شده خخخ به اسب هم میگه اب ...
نویسنده :
فاطمه مامان نازنین زهرا
21:20
این پسته دخملیمه
ررررر ذذذربرزبببقبییصصصضضضصضض فزشششسسسسسسسسیسیییقثثثصصششنشکااتاتادلیبسسسسشسشسزهنخهخعهه تئد تئد ئد ا تئد تئ عتئ ذذذرررررذصضضضضسسسیززذاااالغاتئداعغاغا ئوخ6معغ مذ6خمرذ6 خلر5نورذ5نفغ فغ .فذ عهم.فغ هم.فا هم.غ هم.عغغتد هم هو8م ر رذزیزییسییسططیططططز رررررر فق ث رر
نویسنده :
فاطمه مامان نازنین زهرا
16:24
اومدم
وای بعد از چند ماه بی نتی اومدم مردم از بی نتی دخملم هم بزرگ شدو خیلی مراحلش رو ننوشتم عهه به هر حال الان دخملیم حرف میزنه تا حدودی البته به زبانه خودش و ما هیچی متوجه نمیشیم به جز چندتا حرفه با مفهومش که در آخر مینویسم دیگه دندونم که الان 10 تا داره و همینطور وابسته شیر هستش و غذا مذا هم یوخدی کم میخوره واما کلمه هایه با مفهومه خانوم کوچولیه بنده: بپو: آب دایی ماما : وقتایی که یه چیزی بخواد گفته میشه بابایی: وقتایی که بخواد خودش رو لوس کنه ببعی به همراهه صداش بع بع ِقله ِقله : قوقولی قوقو صدایه شیر : نمیتونم اینجا بزارم خو نونو:این ر...
نویسنده :
فاطمه مامان نازنین زهرا
16:19